به گزارش خبرنگار مهر، از خواجه نصیر الدین طوسی به استاد البشر و عقل حادی عشر تعبیر کرده اند. مسلما چنین شخصیتی که در علوم مختلفی ازجمله، ریاضیات، فلسفه، کلام، سیاست و ... تبحر زیادی داشته و توانسته بود به حملات غزالی، فخر رازی و شهرستانی در فلسفه پاسخ دهد و حیات عقلی را در جهان اسلام احیا کند وگرنه چیزی از فلسفه و کلام و تمدن در جهان اسلام باقی نمی ماند، می توان بهره های فراوانی ببریم و از اندیشه هایش پاسخی برای سؤال های مختلف بشری جست و جو کنیم.
به مناسبت روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی، در گفتگو با دکتر مرتضی یوسفی راد، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و نویسنده کتاب اندیشه سیاسی خواجه نصیر به بررسی ویژگی های اندیشه سیاسی خواجه نصیر پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛
*هیچ کدام از میان فیلسوفان اسلامی، همانند خواجه نصیر وارد عرصه سیاست نشده است، اگرچه در مورد به وزارت رسیدن او در حکومت هلاکوخان شک و تردید وجود دارد، اما خواجه چه در زمانی که در قلاع اسماعیلیه بوده و چه در زمانی که در دربار هلاکو بوده، حداقل مورد مشورت قرار می گرفته است. فیلسوفی که سیاستمدار و در عمل با امر سیاسی روبرو می شود، چگونه می اندیشد و با مسائل سیاسی چطور مقابله و به حل آنها می پردازد؟، در میان فیلسوفان اسلامی کسی چنین وضعی را تجربه نکرده است؛ اگرچه ابن سینا در دوران کوتاهی در حکومت آل بویه قرار داشت. آیا به این خاطر فلسفه و اندیشه سیاسی خواجه نصیر ویژگی های خاصی و با دیگر اندیشمندان و فیلسوفان اسلامی مانند فارابی و ابن سینا تفاوتهایی دارد، چون ایشان با واقعیت و با عمل و امر سیاسی مواجه بوده ولی دیگران به صورت انتزاعی در این مسائل می اندیشیدند!؟
در سالروز میلاد خواجه نصیرالدین طوسی هستیم، تولد این فیلسوف بزرگ جهان اسلام را به همه فکر و اندیشه و خرد تبریک عرض می کنم. در پاسخ به سؤالی که مطرح کردید، باید بگویم: اینکه خواجه نصیر در عین اینکه فیلسوف بوده، در حوزه سیاست و سیاست ورزی ورود پیدا می کند، درست است. این یک ویژگی برجسته خواجه نصیر هست، به عبارتی جهات جامعیت خواجه نصیرالدین طوسی را می رساند.
همان طور که گفتید در این مورد تقریبا کسی را سراغ نداریم که نظیر خواجه نصیر باشد که به عبارت دیگر هم فیلسوف سیاسی و هم سیاستگذار و سیاستمدار باشد. به ملاحظه نکاتی که گفتید در دربار اسماعیلیان ورود پیدا می کند و مورد مشورت اسماعیلیان و هم مورد مشورت مغولها بالاخص هلاکو قرار می گیرد، لذا از این حیث هم سمت کارگزاری سیاسی را می پذیرد. بنابراین تقریبا در گذشته و حال کسی را به مانند خواجه نصیر در جهان اسلام و ایران نداریم که فیلسوفی هم شأن سیاستگذاری داشته باشد و هم سیاستمداری و هم کارگزاری سیاسی، مگر در شخصیتی مثل حضرت امام خمینی(ره) که امام(ره) تمام این ویژگی ها را داشت، البته امام(ره) بالاتر از خواجه، مؤسس نظام سیاسی جدید در قالب تئوری و نظریه سیاسی هم بود.
*امام خمینی(ره) در دو سخنرانی از خواجه نصیر تمجید می کند!
بله! امام خمینی(ره) به مناسبتهای مختلف از شخصیت خواجه نصیر تمجید و یاد می کرد و از ایشان به عنوان کسی که توانست حکمت را به وارد حوزه سیاست کند و خردورزی زندگی سیاسی را به سمت و سویی هدایت کند تا بستر ظهور و بروز کمالات، علوم و معارف باشد، تجلیل می کرد. این قابلیت در شخص خواجه نصیر بود. خواجه نصیر شخصیتی است که در یک عبارت کوتاه توانست ویژگی و خصلت خاص مغول ها که وحشی گری و توحش بود را به تمدن مغولی تبدیل کند.
این یکی از ویژگیهای برجسته ای است که خواجه نصیر در حیات سیاسی خود داشت و کمتر شخصیتی را در حوزه تمدن اسلامی داریم که این قابلیت را از خود نشان داده باشد. این ویژگی، حاصل قابلیتی است که همه فیلسوفان سیاسی اسلامی از طریق حکمت و حکمت سیاسی می توانند به حوزه زندگی سیاسی ورود پیدا کنند، اما ویژگی خواجه نصیر، ویژگی خاصی است که این توانمندی را برای ایشان ایجاد کرد.
*با توجه به نیازهای امروزین جامعه ما و دغدغه ای که حوزه نظریه پردازی سیاسی مطرح است از اندیشه خواجه نصیر در چه مباحثی می توانیم استفاده کنیم؟
امروزه بحث کارآمدی از دغدغه های جمهوری اسلامی است. امروز نظام سیاسی جمهوری اسلامی نیاز دارد که ما از طریق بهره گیری از پیشینه حکمی خود برای بحث کارآمدی، بهره وری کنیم. مسئله این است که چگونه می توانیم در نظام سیاسی امروز بحث کارآمدی را مطرح کنیم و پایه های حکمی و خردورزی به کارآمدی بدهیم، یعنی چگونه فلسفه سیاسی را روزآمد کنیم و در عین حال قابلیتش را در زندگی سیاسی امروز و نظام سیاسی امروز خودمان به صورت کارآمدی مطرح کنیم.
خواجه نصیر در مباحث کلامی استادی تام دارد و از گذشته تاکنون قوی ترین، مبسوط ترین و متقن ترین بحثهای کلامی متعلق به ایشان بود. او توانست بحثهای کلامی که قلمرواش در حد مذاهب هست را به حوزه نظام سیاسی وارد کند و این قابلیت فراهم شد که فراتر از نزاع ها و جدالهای کلامی، در زندگی سیاسی و با رویکرد فلسفی و خردورزی به آن پرداخته می شود و کارکرد خاصی را در سطح نظام سیاسی از خود نشان دهد، لذا به عقیده بنده نظریه سیاسی خواجه نصیر یا به عبارتی نظریه سیاست امامت خواجه که در اخلاق ناصری با رویکرد فلسفه سیاسی مطرح می شود این قابلیت را دارد که بتواند در نظام سیاسی ما مبنای تعریف و تبیین کارآمدی قرار گیرد.
خواجه نصیر دو کارویژه برای نظریه امامت تحت عنوان سیاست و امامت تبیین می آورد. در واقع خواجه نصیر سیاست امامت را بدیل سیاست فاضله فارابی به کار می گیرد و دو کار ویژه برایش تعریف می کند؛ یکی تعادل بخشی و دیگری تعالی بخشی است.
خواجه از طریق کارکردی که امامت دارد در نگاه راهبردی به ساختارها و زیرساختهای نظام سیاسی کارکردهایی را برایش تعریف می کند که حاصل این کارکردها، کارآمدسازی نظام و تعادل بخشی و تعالی جامعه است، در عین حال چون پایه تعادل بخشی و تعالی جامعه بر حکمت و علم و دانش و خردورزی قرار می گیرد خود به خود از این قابلیت برخوردار می شود که همیشه کارآمد هم باشد، یعنی نظامی که از تعالی و تعادل برخوردار است باید دائم به تناسب نیازهای روز کارآمد باشد.
به عبارتی در فلسفه سیاسی خواجه نصیر از آنجا که نظام سیاسی کار ویژه اساسی اش را باید بر عدالت قرار دهد (ضمن اینکه عدالت باید از طریق امنیت، سلامت، اعطای حقوق افراد تحصیل شود)، کارویژه اساسی اش را بر عدالت قرارمی دهد. بنابراین امامت در حرکت راهبردی خود در اجرای عدالت در سطح نظام سیاسی از دو طریق ورود پیدا می کند؛ یعنی از یک طرف پایه های کارآمدی نظام سیاسی را بر اعطاء کل ذی حقٍّ، حقَّ که امروزه می توان به آن بهره وری گفت تعریف می کند، یعنی اینکه حق هر کسی ادا شود، به عبارت دیگر استعدادها و قابلیتهای افراد شناسایی شود. امکان بهره وری، ظرفیتهای وجودی و توانمندیهای علمی، فنی و تخصصی که دارند شناسایی و به نحو مطلوی از آنها استفاده شود تا به هدر نرود. کسی که تخصصی در امری ندارد برای شغلی منصوب نشود که شایستگی لازم را ندارد. لذا خواجه توجه ویژه دارد به اینکه حقوق افراد به تناسب استحقاقهایی که دارند اعطا شود که امروزه تحت عنوان بهره وری، رسا بودن، اثربخشی سازمانی از آن یاد می شود.
خواجه نصیر در بحث کارآمدی علاوه بر اینکه عدالت را مبنا و رویکرد کارآمدی بر اعطاء کل ذی حقٍّ، حقَّ تعریف می کند تا بهره وری بالا رود و افراد به تناسب شایستگی هایی که دارند به کار گرفته شوند و همین طور عدالت را به وضع شیء فی موضعه معنا می کند، یعنی علاوه بر اینکه افراد حقوق شان باید اعطا شود، تا میزانی که استحقاق دارند به همین میزان امکان بهره وری هم فراهم می شود در عین حال در جایی هم قرار گیرند و به گونه ای از استعدادها بهره وری شود که همانجا، جایگاه استحقاق آنهاست. به عبارت دیگر در توازن و تعادل و سازواری قرار می گیرند لذا پایه کارآمدی در ادبیات سیاسی خواجه نصیر، عدالت است.
*خواجه نصیر چه معنایی از عدالت، مراد می کند، این طور که شما گفتید انگار دو معنا مد نظرش هست؟
گاهی خواجه از عدالت به معنای اعطاء کل ذی حقٍّ، حقَّ تعریف می کند. از این جهت که حقوق افراد به میزانی که استحقاق دارند باید ادا شود. اینکه چه میزان استحقاق دارند باید مشخص شود.
*چه پاسخی به این سؤال که چگونه بفهمیم هر کس چه میزان استحقاق دارند، می دهد؟
از طریق وضع شیء فی موضعه مشخص میشود یعنی اشیاء باید در جاهای خودشان قرار گیرند تا استعدادهایی که دارند ظهور و بروز کند. اگر این امر در نظام سیاسی مشخص شود و نیروها در جای خودشان قرار گیرند و استعدادهایشان ظهور و بروز پیدا کند، میزانی که حق و حقوق دارند به آنها اعطا شود. از ساختاری که افرادش، نیروی انسانی اش، اجزا و عناصراش در جای خودشان قرار گرفتند و در عین حال هم تعیین جا و جایگاه شده است و افراد هم به تناسب موقعیتی که دارند در جایگاه خودشان قرار گرفتند باید انتظار داشته باشیم که از کارآمدی خاصی برخوردار باشد، لذا امروز که بحث نظام جمهوری اسلامی بر پایه نظریه ولایت فقیه استقرار گرفته، مسئله ای که باید بر تأمل ورزی ها و خردورزی ها و اندیشه ورزی ها حاکم باشد این بحث هست که چگونه بتوانیم نظام جمهوری اسلامی را کارآمد کنیم؟ نقاطی که مبنائا یا بنائا به ناکارآمدی نظام منجر می شود باید مورد شناسایی قرار گیرد. براساس اندیشه ورزی و خردورزی چیزی که از نظریه امامت خواجه نصیر می توان بهره برد این است که نظریه امامت را با رویکرد راهبردی تحلیل کنیم و کارویژه نظریه امامت را بر این امر ببینیم که عدالت چگونه می تواند در نظامی که بر اصول و مبانی اعتقادی و جهان بینی خاص توحیدی قرار گرفته است، محقق شود.
*به ضرورت و سؤالی که شما مطرح کردید بپردازیم، عدالت چگونه می تواند در نظامی که بر اصول و مبانی اعتقادی و جهان بینی خاص توحیدی قرار گرفته است، محقق شود؟
در منطق اندیشه ورزی خواجه نصیر، عدالت بر دو اساس و پایه قرار گرفته است و مادامی که این دو پایه به طور متوازن در جامعه مستقر شوند به کارآمدی نظام منتهی می شود، اولا اینکه عدالت نسبت به افراد و اجزا و عناصر به معنای اعطاء کل ذی حقٍّ، حقَّ باشد یعنی حقوق افراد شناسایی تا مشخص شود که افراد از چه حقی برخوردار هستند، از چه حقوقی برخوردار هستند، وقتی که حقوق شناسایی و اعطا شود بهره وری شخص بالا می رود.
پایه بعدی عدالت که «وضع شیء فی موضع» هست، به این معنا که افراد، استعدادها و توانمندی ها در جای خودشان استفاده شوند یعنی کسی که راننده است، برای شغل رانندگی مفید است. کسی که استاد علوم سیاسی است، برای کار مربوط به خودش استفاده شود. کسی که مهندس است، احیانا برای مدیریت سیاسی به کار گرفته نشود، هر چیزی در جای خودش تعریف شود اگر به این شکل باشد یعنی اگر در این منطق عدالت را تعریف کنیم، کارآمدی از نظامی که پایه های آن براساس تعالی و تعادل بخشی قرار گرفته است، در جامعه و نظام سیاسی خود را نشان می دهد.
امروزه جمهوری اسلامی نیاز دارد که مسأله و دغدغه اش کارآمدی شود تا بتواند پایه های مشروعیت خودش در جامعه را بالا ببرد؛ با توجه به مشکلاتی که ما در سطح نظام بین الملل و در سطح داخلی وجود دارد. بنابراین ضرورتا باید بیش از پیش به مسئله کارآمدی جمهوری اسلامی توجه ویژه ای داشته باشیم.
*از اندیشه خواجه نصیر در این بحث چه استفاده ای می توان کرد؟
خواجه نصیر شخصیت ذوابعادی است؛ هم سیاستگذار، هم سیاستمدار و هم کارگزار سیاسی بود. بهره وری در این است که نظریه سیاست و امامت او را با نگاه راهبردی که ماهیتا هم راهبردی هست بتوانیم در جامعه با کلید واژه اساسی عدالت جاری و ساری کنیم با توضیحاتی که خدمت شما عرض کردم.
نظر شما